عارفانه هاي الي

ميروم ............

مدتهاست



چتـــــر منطق را بر ســـــر گرفتــــــه ام!



تا باران "عشـــــق" را



تجربـــــه نکنم!


دیگر توان مقابلـــــه با

تب و لرز

برایـــــم باقی نمانــــده است!!!




+نوشته شده در شنبه 31 فروردين 1392برچسب:,ساعت19:40توسط eli | | 3 نظر


دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند،

حال آنکه

او یگانه هستی تو باشد و

تو یکی از هزاران لذت او... !

 

+نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت22:22توسط eli | | 5 نظر

 

عشق لیاقت میخواهد و عاشق شدن جرات...


همیشه در پی کسی باش که


با تمام کاستی ها و کمی ها و عیب هایت،


حاضر باشد به تو عشق بورزد


و تو را به همه دنیا نشان بدهد


و بگوید که: "این تمام دنیای من است"

+نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت16:43توسط eli | | 6 نظر

سرمو بالا می گیرم...

اونی که ریختم زیر پات " غرورم" بود

اونی که شکست " دلم "

سرمو بالا می گیرم....

عزت نفسمو هنوز هم دارم

..._مثل همیشه_

دلم شکست؟؟؟

فدای احساس پاکم!

غرورمو ریختم زیر پات؟!

ارزونی ِ تموم لحظه هایی که دوسِت داشتم!

من دار و ندارمو گذاشتم!

همه ی برگای دِلَمو رو کردم...

نباختم!

نبریدم!

خوشحالم....

از این همه احساس بی دریغ خودم!

سرمو بالا می گیرم...


+نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:,ساعت20:37توسط eli | | 4 نظر

 


هیسْ . . .



بگذآریـــ دْ بــِرَوَد. . .



مآنْدَטּ اِلتِمآسے نیسْت

 

+نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:,ساعت8:29توسط eli | | نظر دهید

 


چیــ ــزے مپــــرس ...


هیـــ ـچ مگــــوے ...


آهستـــ ــ وارב شــــو ...


اینجــــا בیگــــــــر ،


בلــ♥ــے بــــراے בلــ♥ــے، نمے تپـــــב ..........!

 

+نوشته شده در دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:,ساعت19:39توسط eli | | 7 نظر

 

 


به زخمهایم می نگری ؟!


درد ندارند دیـــــــــــــــگر


روزی که رفتـــــــــــــــی ،


مرگ تمام درد هایم را با خودش بـــــــــــــــرد !


مرده ها درد نـــــــــــــــمی کشند


حرف آخرم این


برنگرد دیـــــــــــــــگر

+نوشته شده در یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,ساعت9:41توسط eli | | 2 نظر

 

 

دلـــــــم مـــــی خــــــواهـــــــد زنــــــدگــــی ام را موقـــتــــــــ بــدهـــــــم دســــتـــــ یــــک آدم دیــــگــر بـگــــــــویــــم تــــو

بــــازی کـــــن تــا مـــن برگـــردم نــســــوزیـــهـا..؟! ...

 

 

+نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت19:27توسط eli | | 6 نظر

 

چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری


“از سادگی نیست”


شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!

+نوشته شده در جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,ساعت15:50توسط eli | | 2 نظر

جسارت میخواهد...

نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی می جنگد

اما شب ها بالشش از هق هق های دخترانه اش

خیس است...

 

+نوشته شده در پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:,ساعت14:24توسط eli | | 1 نظر

 

خدایا سوت پایان را بزن!


صداقت من حریف هرزگی این زمانه نمیشود،


قبول میکنم باخت را...

 

 


+نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,ساعت9:6توسط eli | | 6 نظر

 

 

خیلــــی وقت است کـــــــه "بی تــــــابم"
دلـــــــم تــــــــاب میخواهد


و یک هــــُــلِ محــــکم


کـــــه دلم هــُـــرّی بریزد پایین،هر چـــــه در خودش تلنبار کرده را..

 

+نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:,ساعت8:39توسط eli | | 1 نظر

 

برگرد...........
یادت را جا گذاشته ای.........
نمی خواهم عمری به این امید باشم که برای بردنش برمیگردی

 

+نوشته شده در شنبه 17 فروردين 1392برچسب:,ساعت19:52توسط eli | | 1 نظر

+نوشته شده در پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:,ساعت8:2توسط eli | | 3 نظر

نه اینکه حـرفـی بـرای گفـتـن نبـاشـد ...

 

  

هســت ...

حـرف هسـت



عشــق هسـت

 

 
... ... ...

 

 


بـغـض هسـت

 

 
درد هسـت !!!

 

امــا ...

  
چـه بـگویـم وقـتـی

 


نـه در انـزوای خـالی سکوتـم دسـتی مهـربـان

  


نـه تـلاش دوبـاره ای بـرای نـو شـدن ...

 


گمـان مبـر همیشه حـوالی خواب هـای تــو بـیـدارم

  


گمـان مبـر که همیشـه عـاشقـانـه می نـویـسم و م
ی خـوانـمـت

 



عشــق ؛

 


به زخـم که بـرسـد ، سکـوت می شـود ...!

 


زخـم که عـمیـق شـود ...  بـیـداریِ دل ،

  


درد دارد !

 



مـن ...

 


در ایـن بغـض هـای هـر لحـظه

  


در ایـن دلتـنگی هـای مـدام

 


در ایـن آشفـتگی هـای دقـایـقـم

 


دارم

 


سکـوت

  


می شـوم ...

 


بـا مـن از عشــق چـیـزی بگـو


پـیـش تـر از آنکه زخـم هـایـم عـمیـق شـود .....!!!

 

+نوشته شده در پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:,ساعت8:0توسط eli | | نظر دهید

 


آدماي دنياي من فعل هايي راصرف ميكنندكه برايشان صرف داشته باشد......

+نوشته شده در چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,ساعت8:45توسط eli | | نظر دهید

آنگاه كه غروركسي راله ميكني

آنگاه كه كاخ آرزوهاي كسي راويران ميكني.....

آنگاه كه شمع اميدكسي را خاموش ميكني...

آنگاه  كه بنده اي راناديده مي انگاري...

آنگاه كه حتي گوش ت را ميبندي تا صداي خردشدن غرورش رانشنوي...

آنگاه كه خداراميبيني وبنده ي خداراناديده مي انگاري؟

ميخواهم بدانم دستانت رابه سوي كدام آسمان دراز ميكني تابراي خوشبختي خودت دعا كني؟؟؟؟

 

+نوشته شده در سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:,ساعت9:33توسط eli | | 1 نظر

امروز; آینه


حزن چهره ام را تاب نیاورد
شکست


ومن ماندم و


هزارتکه تنهایی...

+نوشته شده در دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:,ساعت14:29توسط eli | | نظر دهید


بـــــــــــــرو!!!!


ترســــ از هیچ چیز ندارمــــ


وقتیـــــ یقینـ دارم بیشتر از منـــ


کسی دوستت نخـــــــواهد داشت...


بیشتر از منــــ کسی طاقت کمـــ محلی هایت را ندارد..


بــــــــــــرو!!!!
ترس برای چه؟؟
وقتی می دانمــ یکــ روز تف می اندازی به رویـــــ تمام آن هایی که


به خاطرشــــان من را از دستـــــ دادي
!

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,ساعت9:18توسط eli | | 4 نظر

 

رویـآهـآیــم رآ بــﮧ مـלּ بــدهـکـآرے!!


مـرآ اَز شـآهـزادگـے بـﮧ آوارگـے کـشآنـدے !!


برگــرد ...


مـیخوآهــم مـردآنـگے اتـ را نـقض کـنــم !

 

 


+نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392برچسب:,ساعت14:28توسط eli | | نظر دهید


می خواهی قضاوتم کنی ؟


کفش هایم را بپوش


راهم را قدم بزن


دردهایم را بکش


سال هایم را بگذران


بعد قضاوت کن !!!

+نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392برچسب:,ساعت14:19توسط eli | | نظر دهید

بودنت را به رخ نکش


من ,


با نبودن ها بزرگ شدم


با نبودن ها عاشق شدم


با نبودن ها دیوانه شدم


با نبودن ها میمیرم.....!!

 

+نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392برچسب:,ساعت8:38توسط eli | | 18 نظر

سلام به همه دوستاي گلم بابا شما كه تا اينجا مياين يه نظر هم بذارين من تازه اومدم ببينم مطالبم خوب هستن به دلتون مشينه كه ادامه بدم.

+نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:27توسط eli | | نظر دهید

آدمي كه منتظراست....

هيچ نشانه خاصي ندارد.....!

فقط

باهرصدايي برميگردد....

 

 

+نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:5توسط eli | | 1 نظر

 

 

 

 

سلامتی کسی که

تنهاست" درد " میکشه" زجر " میکشه

ولی

منت آدم بی وجدان رو نمیکشه ! .....

+نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,ساعت10:14توسط eli | | نظر دهید

 

 

گاهی دلم آنقدر از زمین میگیرد که میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم و ...
رویش دراز بکشم !!!! آرام و آسوده ٬
مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است...

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,ساعت10:6توسط eli | | 1 نظر

آنقدرمراازرفتنت نترسان...

قرارنيست كه هميشه بمانيم .....

روزي همه رفتني اند.....

ماندن ب پاي كسي معرفت ميخواهد نه بهانه!

 

+نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,ساعت9:54توسط eli | | 3 نظر

 

 

امروز......

خاطراتت را سوزاندم !!!

اما بوي خوش هيزمش!!!

بيقرارم كرد....

اتفاق تازه اي نيست ....

دوباره دلتنگت شده ام......

+نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,ساعت9:51توسط eli | | 1 نظر

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:33توسط eli | | نظر دهید

شب بود باران نمی بارید……….شکوفه لبخند نمی زد…………
اولین شب بود و پی اش هزار شب و پیشش هیچ شب…………..از آسمان برف می آمد و تو نگاهت را در کوله باری خواستنی گذاشتی و عزم رفتن کردی………
فاصله ی نگاه تو تنها به اندازه ی یک نت بود………نه یک پرده…….تنها نیم پرده………..دیگر اشک هایم هم برایت حرمت نداشت……………
به پنجره((
ها))
کردم…………….چقدر برف….:.((
عزیز امشب نرو برف هم بهانه ای است برای نرفتنت………))
و تو ………….ساده حتی بی هیچ لبخندی یا حتی کلامی رفتی……….. و امروز فردای دیشب……………………عجب فاصله ی
نگاهمان را زیاد کردی………….

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:30توسط eli | | 1 نظر

 

 

 

 

وقتي بنا را بر رفتن گذاشتي


توباهرسيب كرم خورده اي وسوسه ميشوي........


پس همان بهتركه نباشي...


برو

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:27توسط eli | | نظر دهید

 

 

يادم باشدامشب بعضي ازآرزوهايم رادم در بگذارم.......

تارفتگرببرد!بيچاره او؟! چه بار سنگيني دارد

مابقي راهم نقداگوربه گورميكنم وباخودم به گور ميبرم....

مابقي هم آرزوي باتوبودن است!

نترس جانم عزيزم

حتي آرزوي داشتنت رابه كسي نميدهم......

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:19توسط eli | | 9 نظر

 

ردپاهايم راپاك ميكنم ......

 

به كسي نگوييد دراين دنيا بوده ام.......

خدايا ميشود استعفا داد...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

كم آورده ام............

 

.

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:13توسط eli | | 1 نظر

 

 هی فلانی!دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد بــــرو
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد
انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام نگيري

 

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:9توسط eli | | 1 نظر